یاد حرف یکی از کاریزماتیک های زندگیم: "ابراهیم عمرانی" افتادم، چندین بار ازش شنیدم که راجع به غیر مستقیم رسوندن پیام ها از طریق کتاب ها میگفت. می گفت کتاب هایی که پیام رو خیلی مستقیم و دستوری بهت میگن حرص درآرن. مثال بارزش خودِ من، وقتی توی یه کتابی پیام های باید نبایدی بخونم لجم می گیره.
همیشه عاشق شخصیت شناسی بودم، ولی اینبار از بعضی قسمت های این کتاب حرصم گرفت، حتی بعضی جاهاشو قبول نداشتم، آخه اخیرا یه کتاب دلبر خوندم به اسم "چهار میثاق"، که یکی از میثاق ها درباره ی این می گفت که ما مسوول تک تک کلماتی هستیم که به زبون میاریم. و من این میثاق رو با تموم وجودم دوستش دارم و قبولش دارم، چون می دونم که حرف ها چقد تاثیر گذارن. من مسوول حرف هایی هستم که به تک تک آدم های زندگیم می زنم. چون ممکنه هر کودومش به یه اتفاقی و حسی منجر بشه. خب حالا توی یکی از قسمت های این کتاب اینجوری متوجه شدم که می گفت برات مهم نباشه اطرافیانت چه حسی ازت می گیرن. نمی دونم، شاید اشتباه گرفتم. ولی نسبت به بعضی گفته هاش حس خوبی نداشتم. من این کتاب رو خوندم چون فکر کردم می خواد دور و بر کمال گرایی حرف بزنه. ولی برام به شکل عجیبی مبهم بود. اما دو تا از حرف هاشو دوست داشتم. مفهومی که متوجه شدم رو به علاوه ی نظر خودم می گم:
احساس تعلق با عشق پیوند عمیقی داره، حالا این احساس تعلق لزوما به نظر من تعلق به آدم ها نیست. به نظر من هر کسی می تونه به چیز های مختلفی احساس تعلق بکنه و ازش آرامش بگیره. مثلا یکی خودش رو به سازی که میزنه متعلق می دونه، یکی به همسرش، یک به ورزش، یکی به کتاب هاش، یکی به سفر، یکی به دوستش و ... مهم اینه که این تعلقه لازمه. خیلی لازمه.
حرف دیگه ای که زد و من خوشم اومد این بود که می گفت احساس تعلق واقعی در رابطه با آدم ها، زمانی واقعا اتفاق میفته که ما اتفاقا خود ناقص مون رو به طرف مون نشون بدیم. خیلی جالبه ها.
دیگه اینکه میگفت وقتی ما توی ذهنمون به خودمون کوچولو ترین توهین ها رو بکنیم یجورایی خودمونو زدیم پوکوندیم! چرا؟ چون مگه نه اینکه اصل سلامت روان اینه که خودمون رو دوست داشته باشیم و بتونیم به خودمون عشق بورزیم؟ مگه نه اینکه برای عشق ورزیدن به دیگران اول باید یاد بگیریم و بلد باشیم چجوری به خودمون عشق بورزیم؟ پس وقتی داریم تو ذهنمون به خودمون بد و بیراه می گیم باید به این فکر کنیم که اگه الان کسی که دوستش داریم جلومون بود، به اونم این حرف ها رو میزدیم؟ معلومه که که نه. پس بایدِ باید شروع کنیم یاد بگیریم چجوری عاشق خودمون باشیم. این مرحله ی اول عاشق بودنه.
پ.ن: اینم از قارچ پیتزا!