تختت را مرتب کن
بذار بگم حسی که موقع خوندن کتاب دارم چجوریه، بی نظیره. بی نظیر نه معنای تعریف کردن و خوب بودن و این ها. بی نظیر دقیقا به معنای خود خود خود کلمه ی بی نظیر. حسی که موقع خوندن کتاب دارم نظیر نداره. نمی تونم براش مثال پیدا کنم و بگم این حس مثل یه حس خوشگل دیگه اس. این تکه. خاصه. همه ی فکرمو تحت تاثیر قرار می ده و میپرم تو یه حباب و دور و برم بسته میشه. دنیا می شه یدونه من با یدونه کتابی که تو دستمه. دوسش دارم. خیلی.
قبل اینکه این کتابو شروع کنم بخونم حسم بهش خوب بود. بعد از تموم شدنش هم حسم دقیقا همون مونده بود. وقتی این اتفاق میفته یه لبخند گشاد میزنم و حال خوبه که میپاشه تو وجودم. شکر...
+ نوشته شده در شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت 15:53 توسط زینب
|
زینب هستم. ۳۰ سالمه. کتابدار یه کتابخونه باصفا و دوست داشتنی هستم توی یه شهر کوهستانی. اینجا احساسم رو راجع اتفاقات خاص با تک تک کتاب هایی که می خونم و بعضا سریال و فیلم هایی که میبینم، و خاطرات شغل جذابم میگم.