سه شنبه ها با موری

یه وبلاگی هست که وقتی دو سه ماه یبار بهش سر میزنم هر دفعه حسودیم میشه. از بس کتاب می خونه! بیشتر اوقات هم پست هاشو نمی خونم. چون تند و تیز حسش رو می گه. و من نمیخوام تو ذهنم راجع به یه کتابی ذهنیت منفی ایجاد بشه و باعث بشه کتابی رو نخونم.فقط میرم سر میزنم ببینم هنوز داره رگباری کتاب می خونه یا نه! نمی دونم چرا.
چشمم خورد به پستش درباره این کتاب. درباره این کتاب گفته بود سطحی و فلان و عامه و بیسار. حالا دارم بیشتر به این نتیجه می رسم که کتاب خوندن به شدت سلیقه ایه. ممکنه کتابی که من دوستش دارم رو فرد دیگه ای ازش متنفر بشه. از حالا به بعد با قضاوت کمتری حسم رو نسبت به کتابایی که می خونم میگم. شایدم من زیادی حساسم. شاید نباید برام مهم باشه حس بقیه چیه. نمی دونم.. اما اینو خوب می دونم که خیلی این کتابو دوسش داشتم.
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم شهریور ۱۳۹۷ ساعت 2:48 توسط زینب
|
زینب هستم. ۳۰ سالمه. کتابدار یه کتابخونه باصفا و دوست داشتنی هستم توی یه شهر کوهستانی. اینجا احساسم رو راجع اتفاقات خاص با تک تک کتاب هایی که می خونم و بعضا سریال و فیلم هایی که میبینم، و خاطرات شغل جذابم میگم.