همیشه دلم میخواست ورزشکار باشم. ته دلم دلم می دونستم ورزش مورد علاقه من یه ورزش آرامش محوره. تمام وجودم همیشه تشنه این بودم که یه روتین ورزشی داشته باشم. تموم خواسته ی من از یه ورزش: (یه ورزش تک نفره ی آرامش محور.) حرکاتی که بتونم تا وقتی زنده ام و توی هر سنی هستم، توی هر موقعیتی هستم انجامش بدم و عاشقش باشم. ورزشی که مجبور نباشم همیشه باشگاه برم یا بار و بندیل باشگاه رفتن ببندم. ورزشی که منو به خودم برسونه، ورزشی که حتی اگه ۶۰ ساله هم شدم بتونم انجامش بدم. ورزشی که بتونه روتین زندگیم بشه. من عاشق روتین ام. ورزشی که بشه هرجایی انجامش داد. ورزشی که فقط اعضای بدن خودمو لازم داره نه هیچ وسیله ی دیگه ای. پیداش کردم. یوگا.

امروز برای اولین بار در ۲۶ سال زندگیم یوگا کردم. نیم ساعت یوگای مبتدی با کلیپ آموزشی. اسم مربی آیدا بود و دمش گرم. یک ربع که گذشت، رسید به مرحله تنفس و مدیتیشن، و بی اختیار اشک هام جاری شد. حس کردم درون خودم غرق ام. با تک تک سلول هام و جریان خونم همراه شدم. انگار خودم رو محکم بغل کرده باشم، بدون هیچ حرفی. فقط یه آغوش گرم و مطمئن از طرف خودم. انگار یوگا پنجره ای شده بود به درون خودم. یک ربع از اون نیم ساعت رو کامل توي دنیای درونم بودم. من تجربه مدیتیشن دارم و میتونم وارد فاز خود آگاهی بشم. شاید بخاطر همون اونقدر روم تاثیر گذاشت و رفتم تو حالت اگزیستانسیال و اشک ریختم. خیلی کیف داد. خیلی. فقط میتونم بگم یوگا یه آغوش گرم و مطمئنه از طرف خودت.